نگاهی کوتاه به لغات ترکی دخیل در کردی 7

یازار : کوراوغلو

+0 به یه ن

 

81 - oqir  |  اُغیر / اُغور ( توانایی ، سلامت ، برکت )

دهخدا :

اغور. [ اُ غُرْ ] (اِ) اُغُر. شگون . آغال . فال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آغال و اغال شود.
- اغور بخیر ؛ وقتت خوش .
- بداغور ؛ شوم . بدآغال .
- خوش اغور ؛ خوش آغال . میمون . خجسته . (یادداشت بخط مؤلف ).

 

معین :

(اُ غُ) [ تر. ] ( اِ.) برکت ، شگون .

عمید :

(اسم) [ترکی] ‹اوغور›['oqor]

۱. یمن؛ شگون؛ فال نیک.
۲. خیر و برکت.
۳. عزم سفر.

 نائبی:

اوغور = اُوغوُر = وقت ، یمن و برکت ، عزم سفر ؛ بد اوغور = بدیُمن ، اوغور بخیر = سفر بخیر ، اوغروما پیس چیخدی = طالعم بد آمد ، اوغورلاماق = بدرقه کردن

لغات الترک :

oğur = وقت ، بخت ، خیر و برکت ، امکان و فرصت و عوض

 

82 - war  | وار ( محافظت کردن )

در ترکی باستان بار به معنای محافظت و دفاع بوده است و تبدیل  (و)  و (ب) به یکدیگر در ترکی و کردی شایع است .

 

83 - Lêvan | لیوان

دهخدا :

 لیوان. [ لی ] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است . گیلاس . آب وند. آبخوری . کوزه ٔ نازک . آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد. || جای مشورت و خیمه ٔ شاهی . (آنندراج ).به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. (شعوری ).

 

نائبی :

لیوان= ریشه گرفته از روستای «لیوان گؤدیش» در آذربایجان که در کار سفالی کم نظیرند و اولین بار استکان بلند سفالی(لیوان)را ساخته اند.

 

84 - Dûẍrî  | دووغری ( مستقیم و راست )

 

85 - Bêlî ( آشکار و عیان و مشخص  )

 

86 - Pirtik /  Pirtûk ( کتاب )

لغات الترک :

bitik / pitik = کتاب ، نامه ، نوشتن ، حرز و تعویذ

توجه : در ترکی و محتملا کردی تبدیل ب و پ به یکدیگر شایع است .

 

87 - hoste ( استاد ، ماهر )

نائبی :

اُستاد  = اوْستا = اوس (عقل ، درایت ، تربیت ، ادب) + تا (اک) = عاقل ، بادرایت ، مربی ، ادیب ، بصورت استاذ در عربی ؛ ترکیب اوستا مانند یومورتا است:

 

غازی بدست پورخود شمشیر چوبین میدهد

 

تا اودرآن اُستا شود، شمشیر گیرد در غزا / مولوی

بنا به یک نظر از اوست ( بالا ، برتر ) + آد ( نام ) = دارای نام و مقام بالاتر تشکیل شده است .

 

88 - Îsot | ایسوت ( فلفل سیاه )

 

ایستی ( گرم ، سوزان ) + اوت ( آتش )

 

89 - orqän | اورقان  ( پتو ، روانداز ، لحاف )

لغات الترک :

yoğurqan = لحاف ، بالا پوش ، پیوسته پوشنده

 

 90- Batir |باتیر/ باتَر  (انسان خودخواه)

بات (؟) + ار (مرد، انسان)

 

91- Kêse | کِسَه ( بریده، کج، مایل)

 

92 - Toqer | توقَر ( نوکر و دهقان فرد مالدار )

توق/ توخ ( سیر، مالدار) + ار ( مرد، انسان)

 

93- Qupiz | قوپز ( برآمده و ورم کرده )

دهخدا: 

قوپوز. (ترکی ، اِ) قپوز. آلتی است موسیقی از ذوات الاوتار و آن سازی بود مرکب از یک قطعه چوب مجوف بر شکل عودی کوچک دارای پنج وتر. (فرهنگ فارسی معین ).

 

لغات الترک:

qopuz = قوپوز، سازی همانند عود است.

 

94- Guvişandin | گُوِشاندن ( فشار آوردن)

آدا سؤزلوک:

QOVUŞMAQ ( قوووشماق) = به هم رسیدن. چسبیدن. وصل شدن. به هم رسیدن. یکی شدن. متحد شدن. پیوستن. جوش خوردن. ادغام شدن. واصل شدن. مسابقه دو دادن. مسابقه اسب دوانی دادن.

 

95 - Taxil |  ناخیل ( محصول، گندم و جو)

آدا سؤزلوک:

1- غله
2- گیاهانی هستند که دانه های آنها را آرد کرده یا آرد نکرده ، به مصرف می رسانند مانند: گندم ، جو ، برنج ، ارزن و ذرت و...

 

96- Matişqe | ماتشقه ( زن هرزه و پتیاره)

آدا سؤزلوک:

MATIŞQA = دختر جوان سبک سر

به احتمال زیاد کلمه روسی است، اما از ترکی وارد کردی شده است.

 

97 - Qizirme | قزرمه ( تب و گرمای زیاد بدن) 

 

 98 - senur | سنور ( دیوار ، مرز و حریم )

sınır = مرز (sın = شکستن)

 

99- Ordek | اردک

 

 

نائبی:

 اُردک
= اؤرده ک = اؤرته ک = اؤرت (اؤرتمک = پوشاندن) + اک (اک) = پوشش ، پرنده ای که در بدن خود پوششی روغنی برای جلوگیری از نفوذ آب به بدنش دارد.

لغات الترک:

ördək = اردک، مرغابی

معین :

(اُ دَ) [ تر. ] (اِ.) مرغابی ، یکی از طیور که در آب شنا می کند و در هوا نیز پرواز می کند. منقار پهن ، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.

 

عمید:

(اسم) [ترکی] (زیست‌شناسی)
['ordak] پرنده‌ای اهلی و شناگر با پاهای پرده‌دار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست؛ مرغابی.

 

100- kor | کۆر  (کور)

نائبی :

کور

= کوْر = نابینا ، مسدود ، گرفته ، ناآگاه ، کم نور ؛ کوْر بوْغاز = سیری ناپذیر ، کوْرقالماق = غافل ماندن ، کوْر قویماق = ویران کردن ، کوْرگؤز = چشم چران ، کوْرلاماق = هدر دادن ، کوْریوْل = بن بست

 

منابع :

1 - لغات الترک 

2- urmu.freeoda.com/meqaleler/dil_yek_hezar_vajeye_turki_dar_parsi.htm

3- www.vajehyab.com

4- www.ellahmezar.ir



آچار سؤزلر : تۆرکجه, کۆردجه, سؤزجوک,