نگاهی کوتاه به لغات ترکی دخیل در کردی 1

یازار : کوراوغلو

+0 به یه ن


یکی از حوزه هایی که مورد غفلت پژوهشگران زبان ترکی قرار گرفته است ، بررسی لغات ترکی دخیل در لحجه های مختلف   زبان کردی می باشد که با توجه به زندگی  اکراد در کنار ترکها و در زیر سایه حکومت های آنها ( صفویه ، افشار ، قاجار و عثمانی ) و تاثیر پذیری زبانی ، فرهنگی و تاریخی اکراد از تمدن و زبان ترک مبحثی گسترده و بکر می باشد .

در نخستین بخش به لغات ترکی موجود در لهجه کرمانجی که با همنشینی در کنار ترکان بومی خراسان و تاثیر پذیری بسیار بر غنای لهجه خود افزودند ، خواهیم پرداخت .


 

1-   Laçînê | لاچین ێ   (عقاب ، شاهین )

 

فرهنگ فارسی معین :

لاچین:    (ترکی) شاهین شکاری، شاهین سفید، باز شکاری

 

لغت نامه دهخدا :

[ تر. ] (اِ.) 1 - شاهین شکاری . 2 - نامی از نام های مردان .

 اِخ ) امیر سیف الدین محمود شمسی . پدر امیرخسرو دهلوی مشهورترین شاعر فارسی زبان هندوستان . لاچین از ترکان ختائی ترکستان بود و در استیلای مغول از بلخ به هند رفت و در خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به امیر سیف الدین محمود شمسی مشهور گردید. و به سال 658 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ مغول )

فرهنگ نام :

(تلفظ: lāčin) (ترکی) شاهین شکاری ، شاهین سفید ، باز شکاری .

محمد صادق نائبی :

لاچین / لاجین = آلاچین = آلا (ابلق ، دورنگ) + چین (پرنده) = پرندة دورنگ ، پرنده ای شکاری ، از اقوام ترک نواحی بلخ ، نام خانم ؛ چین در آخر گونه های پرندگان دیده می شود. مانند: گؤیرچین (کبوتر) ، سیغیرچین (پرستو) ، بیلدیرچین و بالیقچین (مرغ ماهیخوار)

 

آداسوزلوک :

şunğur. şahin . çaflı

 

دیوان لغات الترک :

 شاهین ، نوعی از پرندگان درنده است . به دلاوران نیز به جهت شجاعتشان لاچین نام نهند 

 

همچنین به اذعان زبانشناسان کرد ، هیچ واژه اصیل کردی با ( ل ) شروع نمی شود .

 2- dumän دومان  (مه ، بخارآسمانی)

 

لغت نامه دهخدا :

دومان. (ترکی ، اِ) در لهجه ٔ قزوین هوای مه آلود است . || طوفان .

 فرهنگ لغت عمید :

(اسم) [ترکی] [قدیمی] [dumān] طوفان.

آدا سوزلوک :

his . buxar . buğar . buğ . tütsü . düd

 

لغات الترک :

تومان (tuman) = دومان ، مه غلیظ

 

 3-  Êl  |  ئێل   (ایل ، طایفه )

 

لغت نامه دهخدا :

 

ایل . (ترکی ، اِ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق . (برهان ) (آنندراج ). دوست . یار. همراه . (فرهنگ فارسی معین ). || رام که نقیض وحشی است . (برهان ). رام . مطیع. (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) : از تو به چریک مدد خواستیم در جواب گفتی که ایلم و لشکر نفرستادی . (رشیدی ). || طایفه و قبیله . (فرهنگ فارسی معین ). طایفه و قبیله و گروه و مخصوصاً مردم چادرنشین را گویند. (ناظم الاطباء). مردمان و جماعت . (برهان ). مردمان و قوم و جماعت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سال . (غیاث ). رجوع به ئیل شود.

 فرهنگ فارسی معین :

[ تر - مغ . ] (اِ. ص .)1 - دوست ، یار، همراه . 2 - رام ، مطیع . 3 - طایفه ، قبیله . ج . ایلات .

 

(اسم) [ترکی] ['il] 
۱. گروه مردم چادرنشین که هم‌نژاد و هم‌مذهب هستند؛ طایفه؛ قبیله.
۲. عدل زیادی از مردم.
 
آدا سوزلوک :
 
qəbilə . nəjad . xandan .əşirət . xalq
 
این لغت که  در ترکی باستان ایل (il) بوده و بدین صورت وارد فارسی شده است ، در ترکی نوین ائل (el) تلفظ می شود .
 
 
 
4-  iš ایش  ( کار )
 
آدا سوزلوک :
 
əmgək . zəhmət . görəv . çalışma . görək . vəzifə . əməl . 
 
لغات الترک :
 
کار
نه ایشینک بار ؟
 
 
5-  pis | پیس ( بد )
 
آدا سوزلوک :
 
kötü . çirkin . yaman . bəd . ayıb 
 
 لغات الترک :
 
بد ، انچه در ته خیک و مشک ته نشین شود و تفاله باشد که شبیه قیر می شود .
 
 
6 - Utaq | ئوتاق 
 
لغت نامه دهخدا : 
 
اتاق .[ اُ ] (ترکی ، اِ) خانه و خیمه . 
 
فرهنگ فارسی معین :
 

( اُ) [ تر. ] (اِ.) 1 - خانه ، چهاردیواری دارای سقف . 2 - خیمه . اطاق ، اوتاغ و اوتاق هم گویند.

 

 فرهنگ لغت عمید :

(اسم) [ترکی] ‹اوتاق، اطاق› ['otāq] 
۱. بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف، و در برای سکونت یا کار.
۲. قسمتی از وسیلۀ‌ نقلیه که سرنشینان در آن می‌نشینند.
۳. محفظه‌ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری: اتاق بار.

محمد صادق نائبی :

اُتاق= اوْتاق = اوْداق = اود(اودماق = آتش زدن)+ اق(اک) = جای گرم ؛ اودا = منزلگاه ، اوتاغه (ه.م)

 

7-  dava / deve | دوه ( شتر )

لغت نامه دهخدا :

دوه . [ دَ وَ / وِ ] (ترکی ، اِ) شتر :

گفتا شتر به ترکی چه بود بگو، دوه 

گفتا بچش چه ، گفت خود او ازپی اش دوه .

 

لغات الترک :

تَوَی (təwəy ) = شتر ، اغوزان دَوه (dəvə ) گویند .

8 -  guzal  گوزل ( زیبا )

همان گؤزل (GÖzəl ) ترکی است که به دلیل عاجز بودن اکراد از تلفظ Ö به u تبدیل شده است .

9- کیژ  /  کَچ  ( دختر )

شکل تغییر یافته قیز / کیز (  qız/ kız ) ترکی است .

لغات الترک :

دختر ، بنت ،  اصل معنای  آن دوشیزه و همسر برنگزیده است .

10- ţuli   تولی  ( تگرگ )

لغات الترک :

تولی (tolı ) = تگرگ ، یخچه که از اسمان می بارد .

 

ادامه دارد ..........

 

منابع :

1- لغات الترک

2- www.adasozluk.com

3- urmu.freeoda.com/meqaleler/dil_yek_hezar_vajeye_turki_dar_parsi.htm

4- www.vajehyab.com

5- الله مزار




آچار سؤزلر : تۆرکجه, سؤزجوک, کۆردجه,