نگاهی کوتاه به لغات ترکی دخیل در کردی 2

یازار : کوراوغلو

+0 به یه ن

یکی از حوزه هایی که مورد غفلت پژوهشگران زبان ترکی قرار گرفته است ، بررسی لغات ترکی دخیل در لحجه های مختلف   زبان کردی می باشد که با توجه به زندگی  اکراد در کنار ترکها و در زیر سایه حکومت های آنها ( صفویه ، افشار ، قاجار و عثمانی ) و تاثیر پذیری زبانی ، فرهنگی و تاریخی اکراد از تمدن و زبان ترک مبحثی گسترده و بکر می باشد .

در دومین بخش هم به لغات ترکی موجود در لهجه کرمانجی که با همنشینی در کنار ترکان بومی خراسان و تاثیر پذیری بسیار بر غنای لهجه خود افزودند ، خواهیم پرداخت .


 

11-   Axa  | آخا ( آغا ، بزرگ ، بیک ، رئیس )

لغت نامه دهخدا :

آقا. (ترکی ،اِ) خواجه . کیا. مهتر. سراکار. سرکار. بزرگ . سَر. سَرور. میر. میره . خداوند. خداوندگار. سیّد. مولی . صاحب . و در صدر یا ذیل نامهای خاص ، کلمه ی تعظیم است .

- آقابالاسر ؛ مدعی سری و مهتری بر کسی بی سود و نفعی برای آن کس : آقابالاسر لازم ندارم .

- مثل آقاها ؛ در تداول خانگی ، مودّب . موقّر.

فرهنگ فارسی معین :

[تر - مغ . ] ( اِ.) 1 - برادر بزرگتر، برادر مهتر. 2 - امیر، ارباب ، سرور، رییس . 3 - عنوانی است که برای احترام و تفخیم به اول یا آخر اسم کسی می افزایند: آقامحمد، محمدآقا. ج . آقایان .

فرهنگ لغت عمید :

(اسم، صفت) [ترکی - مغولی] ['aqa] 

1. عنوان احترام‌آمیز که هنگام خطاب به مردان اطلاق می‌شود یا پیش از نام آنان می‌آید.

2. [عامیانه] پدر؛ پدر بزرگ؛ شوهر؛ همسر زن؛ آخوند؛ ملا؛ شخص بزرگ و محترم.

محمد صادق نائبی :

آقا / آغا = آغ (باز و گسترده ، بزرگ ، سفید) + ا (اک) = بزرگ ، سرور ، درحال حاضر آقا را برای مردان و آغا را برای احترام به خانمها استفاده می کنند ولی در اصل همان آغا صحیح است: آغاخانیم ، آغاننه ، آبجی ، آغابیگم ، آغا بی بی

بهمن رنجبران :

 آقا را در ترکی شرقی به برادر بزرگ‎تر می‎گویند و  در زبان یاکوتی (قومی ترک زبان در جنوب سیبری) «آگا» به معنی پدر است. آقا در ترکیِ قویبال قَرَه غَسی پدربزرگ و عمّ  است .

در کردی ( ق ) وجود ندارد و به (خ) تبدیل می شود .

 

12 -  Baš | باش  ( به ،Baštir| باشتر : بهتر ، سرتر )

فرهنگ لغت دهخدا :

باش . (ترکی ، اِ) به ترکی به معنای سر، رئیس و سرور آمده است . بمعنی سر که به عربی راس گویند. از لغات ترکی . (غیاث اللغات ).

لغات الترک :

سر ، برتر ( اَردَم باشی دیل = برترین فضیلت زبان است . )

 

13- Ala | آلا  ( پرچم ، بیرق )

محمد صادق نائبی :

آل = مهر ، نشان و نگین پادشاه

لغات الترک :

پارچه سرخ رنگ مخصوص بیرق خانان را گویند .

 

14- Açar / Açer | آچار

فرهنگ لغت دهخدا :

آچار. (ترکی ، اِ) (ظ. از آچمق ترکی گشودن ) کلید. دست افزار فلزین که بدان چوب پنبه ، شیشه و پیچ و مهره های آهنین را باز کنند.

فرهنگ فارسی معین :

[ تر. ] ( اِ.) آلتی فلزی که به وسیلة آن مهره های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد: چهارسو، دو سر، شمع ، شلاقی ، آلن و غیره .

فرهنگ لغت عمید :

(اسم) [ترکی] [āčār] ابزار فلزی برای بازوبسته کردن پیچ و مهره.

محمد صادق نائبی :

آچار= آچ (آچماق = باز کردن) + ار (اک فاعلساز) = بازکننده ، کلید ، وسیلة مکانیکی برای باز کردن پیچ ها و مهره ها ؛ اکِ فاعلساز ار/ ر در چاپار ، یاشار و یئتر هم دیده می شود.

 

15 - Asîman / Asman | آسمان

محمد صادق نائبی :

آسیمان و آسمان = آس (آسماق = آویختن) + مان (اک مبالغه و تشبیه) = شبه آویزان ، بسیار آویزان

 

16 -  Bax | باخ  ( باغ )

محمد صادق نائبی :

 باغ =درخت انگور و مو ، رز ، تاکستان ، هر بسته و دسته از هیزم  ، بعدها این کلمه تعمیم پیدا می کند به هر جای پُر از درختان میوه

 

17 - Cetin | چه تین ( سخت ، دشوار )

 

18 - Biçûk / bečuk | بچوک ( کوچک )

محمد صادق نائبی :

کوچک = کوچوک و کیچیک =کیچی (خرد و ریز) + ک (اک) = کوچک ؛ کیچیلمک (= کوچک شدن) ، کیچیلدمک = کوچک کردن ؛ کوچوک = نوزاد ، ساخته شدن مصادر کیچیلمک و کیچیلدمک از اسم کیچی مانند ساخته شدن مصادر دیریلمک (= زنده شدن) و دیریلدمک (= زنده کردن) از اسم دیری (= زنده) است.

لغات الترک :

کیچیک ( kiçik ) = کوچک ، خرد و ریز از هر چیزی .

 

19 -  tikän  | تیکان  ( خار )

لغات الترک :

تیکن ( tikən ) = خار ، از فعل تیکدی (tikdi ) در معنای سوراخ کردن چیزی ، دوختن و فرو بردن اخذ شده است  .

 

20 - Gur | قور  ( گرگ )

به نظر می رسد که همان قورد ترکی است که در طی سالیان ( د ) انتهای آن از تلفظ افتاده است .

 

این حکایت همچنان باقی است .........

 

منابع :

 

1- لغات الترک

2- http://urmu.freeoda.com/meqaleler/dil_yek_hezar_vajeye_turki_dar_parsi.htm

3- salariyan.blogfa.com

4- www.vajehyab.com

5- فرهنگ لغت کرمانجی - فارسی

6- الله مزار



آچار سؤزلر : تۆرکجه, سؤزجوک, کۆردجه,